دخترکمدخترکم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

برای کسی که وجودش پر از خوبی هاست

ماجراهاى من و بهار و روزوئلا ...

1393/3/31 2:24
نویسنده : مامان بهار
395 بازدید
اشتراک گذاری
 
 
از یکشنبه عصر تب كردى و همش تنت داغه ، تا امروز فكر ميكردم تب براى دندون در آوردنته و طبيعيه ، غذا هم كه نميخوردى ، حتى غذاهايى و كه خيلى دوست داشتى فقط سه تا قاشق ميخوردى ، آخه دورت بگردم من كلى خون دل خوردم تو ١٠٠ گرم اضافه كنىغمناک ، اصلاً مگه چقدر وزن دارى كه همينشم قراره كم بشه گریه
تبش با تب واكسن فرق داره ، تب واكسن انگارى سطحى بود و از روى پوستت بود اما اين تب از توى بدنت مياد ، حرارت داره و ميسوزونه با اينكه همون ٣٨.٥ درجه است . بيچاره واكسن ها كه انقدر من ناله نفرين شون ميكردم خيلى مظلوم بودن و يه كوچولو تب با خودشون مياوردن ، اما الان يه كوره تب دارى خطا خلاصه اينكه فقط يه بادى ركابى تنته و چند ساعت يكبار ميبرمت پاشويه ميكنمت ، قطره استامينوفن هم كه دارى ميخورى ( هر ٤ ساعت يكبار )   
 
نخير تبت كوتاه بيا نبود و ما رو از رو برد ، دوشنبه ساعت ٧ شب شد و توى ٢٤ ساعت همش تنت تب دار بود و بين ٣٨ و ٣٩ بالا پايين ميشد و ترسيدم نصف شب حالت بدتر بشه براى همين ساعت ٧:٣٠ شب برديمت دكتر ( البته دكتر خودت دور بود و يه دكتر نزديك خونه رفتيم ) و كاشف به عمل اومديم كه يه ويروس نامرد رفته توى تن دختركم عصبانی
 
تشخيص دكتر : روزئولا ( بيمارى ويروسى ) 
تا ٣ روز تب بالایی دارى و بعدش كه تب قطع ميشه تنت دون هاى قرمز ميزنه كه بعد ٢٤ ساعت دون ها از بين ميرن 
هيچ دارويى هم نداره و فقط همون ٦ ساعت به ٦ ساعت قطره استامينوفن و شربت بروفن هم داد كه براى زمانى كه تبت بالاى ٣٩ بود كه من تمام سعى ام و كردم كه به اونجاش نرسى و با پاشويه حمام خنكت ميكردم 
و بدترين قسمتش اينجاست كه گفت تا ٢ هفته بى اشتهايى کچل
بعدش هم دكتر جان گير داد به وزنت غمگین
چرا انقدر كمه ؟ و دكترش كيه ؟  و كارت رشدت و هم گرفت و تمام علامت هاى و خودم برات با دقت زده بودم و با خودكار  خط خطى كرد و حرصم و در آورد شاکی
آخرشم يه آزمايش كشت ادرار نوشت كه وضعيت کمبود وزنت بررسى بشه 
 
اومديم خونه و من موندم يه عزيز دردونه داغه داغ ، كاش هيچوقت اين روز ها رو نميديدم ، اين ٣ روز خيلى بهم سخت  گذشت  
روزى ٣ بار حمومت ميكردم و هر ٣ ساعت هم دست و پاهات و صورتت و ميشستم ، كولر هم كه همش روشن بود و لباس تنت هم يه بادى ركابى ، اما تبت از من قويتر و سريعتر بود . توى چند دقيقه يه دفعه ايى ميرسيد به ٣٩  ، ديگه دستم دماسنج شده بود و با دست ميفهميدم چنده 
 
بى حال بودى عزيزكم ، ديگه از شيطونيات و صداى خنده هات خبرى نبود ، يه گوشه دراز ميكشيدى و منم كنارت بودم و يا باهات بازى ميكردم يا كتاب برات ميخوندم و اگه از كنارت بلند ميشدم و ازت دور ميشدم اشك ميريختى  گریه غذا هم كه از همون روز اولش بوسيدى گذاشتيش كنار توى كل روز فقط تونستم ٣٠ سى سى فرنى با شيشه بهت بدم 
تو اين ٣ روز نتونستم حتى غذا درست كنم و خاله زهره  مثل فرشته ها فرشته اومد ديدن تو و برامون غذا هم آورد و حضورش براى من و حتى تو خيلى دلگرم كننده بود .كلى باهات بازى كردن و حواست و پرت كردن تا يه كمى غذا خوردى آرام
سه شنبه شب تنت انقدر داغ بود كه لختت كردم  با اينكه تازه از حموم آورده بودمت اما بازم تو تب ميسوختى و تمام شب و لخت بودى تا صبح با دستم دماى بدنت چك ميكردم 
و بلاخره روز ٤ شنبه تبت فروكش كرد و دنيا برام بهشت شد ، باورم نميشد كه اون ساعت ها و لحظه هاى سخت تموم شده ، همش دست ميذاشتم روى تنت و وقتى خنكى و حس ميكردم ميبوسيدمت و خدا رو شكر ميكردم بوسبوسبوس
دوباره شدى شيطونك مامان و دنبال مامان چهار دست و پا ميومدى تو آشپزخونه و اتاق و همه جاى خونه رو سرك ميكشيدى و من قربون صدقه ات ميرفتم محبت
پنجشنبه شب هم صورت و تنت و دونه های ریز زد و تا شنبه صبح کاملا خوب شدیخسته
 
 
حرف دل : خداى مهربونم فقط خودت ميدونى توى اين چند روز چى كشيدم دستم كه به تن تبدارش ميخورد دلم آتيش ميگرفت و ميسوخت ، اين سه روز همه دنيام داغ شده بود ، داغ و تب دار... 
ديدن چشمهاى بيحالش و لبخند هاى آرومش ، نق نق هاش از سردى آب  ، بى قراريهاش و اشكاش  و صورت سرخ از تبش ... همه اين ها فراتر از صبر و طاقت منى كه عاشقشم بود ، بارها و بارها اشك توى چشمام نشست اما هر بار بغضم و خوردم و آروم توی گوشش گفتم " ما از اون ویروسه قویتریم عزیزکم و از پسش بر میایم " میبوسیدمش و میچسبوندمش به خودم  "مامان همیشه کنارت میمونه و مراقبته ، تو فقط زود خوب شو "
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)