دخترکمدخترکم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

برای کسی که وجودش پر از خوبی هاست

ده ماهگی

1393/4/21 9:51
نویسنده : مامان بهار
393 بازدید
اشتراک گذاری
١٠ ماهگى 
 
هفته اول ده ماهگى بلاخره اولين شيرين كاريى و انجام دادى ، سرت و ميگيرى بالا و چشمات و ميبندى و صورتت و جمع ميكنى و لوسكى ميخندى ، بزرگترا بهش ميگن موش يا پيشو شدن و جالبه اين كار و خود به خود ياد گرفتى  ، ما كلى باى باى و ناى ناى و دست دستى باهات كار ميكنيم اونوقت مموشى ما كار خودش و ميكنه دلخور
 
يه توجه خاصى به تلفن دارى ، تا تلفن زنگ ميزنه جلوتر از من ميدويى سمتش و هر کسی که با تلفن همراهش صحبت کنه آویزونش میشی و با دقت بهش نگاه میکنی تلفن
 
هفته آخر اين ماه هم سر سرى و بزن قدش و به شيرين كارى هات اضافه كردى 
 
قبلاً با آشغال ريزه هاى روى زمين فقط بازى ميكردى اما اين ماه ترجيح ميدى بخوريشون 
براى همين نميشه اصلاً ازت غافل شد ترسو
 
 
دخترم شديداً با شلختگى تو خونه مخالفه ، كافيه من يه لباسى و لبه كاناپه يا پشت صندلى يا لبه تختت بذارم ...  سريعاً خودت و ميرسونى و لباس و ميكشى پايين و مى اندازيش رو زمين تا مامان مجبور بشه بذارتش سر جاش خجالت
پيراهن بابا رو گذاشتم لبه تختت تا اتوش كنم ، هى من ميذاشتم اونجا تا جلوى چشمم باشه هى اين خانوم منظبت ميومد ميكشيدش پايين گیج
 
 
از روزاى آخر  ماه قبل دستت و ميگرفتى به وسايل يا مامان و بابا و بلند ميشدى مى ايستادى ، اين ماه با كنترل بيشتر و اعتماد به نفس بيشترى اين كار و انجام ميدى 
 
 
اين روزا همبازيات شدن مورچه ها ، دنبالشون ميكنى و با انگشت اشاره ات باهاشون بازى ميكنى و آخر سر هم نوش جان ميكنيشون و تا چند دقيقه بعدش ملچو ملوچ ميكنى ( البته يه دفعه به مرحله آخرش رسيديا بيشتر مواقع مامان ميرسه و مورچه بيچاره رو از دستت نجات ميده ) 
 
اى جونم كه وقتى بابا مياد خونه با كلى ذوق و نفس نفس ، چهار دست و پا خودت و ميرسونى به بابايى و سريع دستت و ميبرى بالا و ميزنى قدش ( اين يكى هم جزو آموزش هاى من نبوده ) محبتبوس
 
از توليد صدا خوشت مياد و يا با قاشق فلزى يا با مكعب هاى اسباب بازيت پرتشون ميكنى روى سنگهاى كف پوش و توى خونه سمفونى راه ميندازى 
 
 
دستت و ميگيرى به وسايل و بلند ميشى تا اينجاش و خوب بلدى اما وقت نشستن خودت و از بالا ول ميكنى و تلپى با پوشك ميايى پايين ( پوشك اين روزا نقش ضربه گير و هم داره )

يه جورايى خود مختارى ، چند وقتيه كه دست دسى و بهت نشون ميدم و دارم يادت ميدم اما به هيچ وجه انجامش نميدى ، در حاليكه دوتا از مكعب هاى بازيت و  توى دوتا دستات ميگيرى و بهم ميزنيشون تا صدا بدن  خوب دختر جان يه دست دسى هم بكنى چى ميشه خوب 

 
 
ديگه اصلاً نميشه روى پا خوابوندت چون آروم نميگيرى و همش از دستم در ميرىکچل ، سريع غلت ميزنى و چهار دست و پا فرار ميكنى ، بيشتر اوقات شير ميخورى و ميخوابى و بعضى وقتا كه بد ميخوابى توى بغل ميگيريمت و راه ميريم و تكون تكونت ميدم ، شما هم سمفونى قبل خوابت و ميخونى و خوابت ميبره ( اين جور موقع ها اگه بابايى مسئول خوابوندنت باشه به جاى لالايى برات با سوت آهنگ " گل اركيده " رو ميزنه و شما هم خيلى اين كارو دوست دارى )
 
قرتى خانوم دوتا دستات و ميگيرى بالا و اون انگشت هاى كوچولوت و باز و بسته ميكنى كه يعنى بله ما هم نى ناى ناى بلد شديم ، دور سرت بگردم مادر محبت
 
 
علايق : 
آگهى هاى بازرگانى كه عشقتن 
كتاب خوندن
تلفن
 
خوراكى هاى مورد علاقه : 
هندونه كه عاشقشى
موز
بستنى 
از سوپ هاى هم كه برات درست ميكنم ، "سوپ ماهيچه و برنج و عدس و سيب زمينى و گوجه فرنگى و كره  " رو از همه بيشتر دوست دارى ( حالا اسم اين غذاهه چى ميشه ؟؟؟!!! متفکر
 
 
بازى هاى مورد علاقه : 
دالى موشه 
بازى با مكعب ها
بازى با مورچه ها 
توپ بازى با بابايى ( جام جهانى تو خونه ما هم طرفدار داره بلاخره چشمک
 
 
توانايى ها : 
دستت و ميگيرى به وسايل و مى ايستى 
 
دندون دومت هم سرك كشيد بيرون (جمعه ٦/٤/٩٣)
 
سر سرى ميكنى عزيزكم
 
با دستاى كوچولوت " ميزنى قدش " 
 
و هفته آخر اين ماه قرتى خانوم مامان ناى ناى هم ميكنه 
 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)