دخترکمدخترکم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

برای کسی که وجودش پر از خوبی هاست

به دل مامانی خوش اومدی عزیزکم

1391/11/11 12:02
نویسنده : مامان بهار
210 بازدید
اشتراک گذاری

پلان اول :

صبح زود از خواب بیدار شدم و بی بی چک گذاشتم ، حدس می زدم حتی اگه مثبت هم باشه ممکنه یه خط کم رنگ دیده بشه اما از همون لحظه اول دوتا خط پر رنگ روی بی بی چک دلم و لبریز از شادی کرد هورا

ولی انقدر خوشحالیش زیاد بود که سریع رفتم توی حالت بهت ، حالا باورم نمی شد که نمی شد . چندین بار رفتم نگاهش کردم چشم  تنها چیزی که می تونست مطمعنم کنه آزمایش بود ، راهی آزمایشگاه شدم و یه تست بتا دادم و تا جواب آماده بشه رفتم خرید . یه جوراب کوچولو با یه عروسک خرسی ( اونم کوچولو ) برای اعلام کردن این خبر خوش به آقای پدر گرفتم .

ساعت 2 از آزمایشگاه تماس گرفتن و گفتن که جواب مثبته ، این یعنی 100% اومدی توی دلم : 

" به دل مامانی خوش اومدی عزیزکم "بغل

حالا پلان دوم :

جواب آزمایش و گرفتم  و بی بی چک رو هم گذاشتم توی جوراب و جوراب و عروسک رو هم گذاشتم روی برگه آزمایش روی میز آرایش  و چندتا شمع هم دورشون روشن کردم که جلب توجه کنه و بی صبرانه منتظر بابایی شدم  . بابای اومد و حالا باید یه نقشه می کشیدم که بفرستمش تو اتاق ابله

خلاصه بعد از یه ربع به یه بهونه ای فرستادمش تو اتاق تا جلوی آینه رو دید گفت : چه خبره ؟ 

یه کمی نگاش کرد و انگار بین همه اونا برگه آزمایش به چشمش آشنا بود سریع برش داشت و بازش کرد و نگاش کرد . گفت : این یعنی چی ؟؟؟ ابله

آزمایشو براش خوندم و بی بی چک و هم براش توضیح دادم (خوب آخه این اولین با بود که این چیزا رو می دید ) 

حالا از خوشحالی رو پاهاش بند نبود و می خواست زنگ بزنه به همه بگه خوشمزه  منم گفتم : باشه پس فعلا به مامانم بگو تا بعد که رفتیم دکتر به بفیه هم می گیم .

پلان سوم  :

شام دوتای رفتیم بیرون و بعدش شیرینی گرفتیم و رفتیم خونه مامان اینا همینکه با شیرینی رفتیم تو مامان شک کرد و تا همسری گفت : مژده بده ، مامان پرید و بغلم کرد و به عالمه ماچم کرد و تبریک گفت و از خوشحالی همش می گفت خدارو شکر ، خدارو شکر .

پلان آخر :

ماموریت که انجام شد زود برگشتیم خونه و امااااااااااااااا  

همینکه رسیدیم خونه سیل تلفن و اس ام اس بود که تبریک پشت تبریک گاوچران چون خیلی وقته که بچه کوچولو تو خاندان نداشتیم  همه ذوق زده شده بودن و  به ساعت نرسید که همه خبردار شدن .

اینم اولین نشونه حضور تو ، توی دل مامانی :

 

اولین نشونه حضور تو ، توی دل مامانی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ریحان
7 بهمن 91 22:52
سلام تبریک که مامان شدی........برای منم دعاکن منتظم
مامان بهار
پاسخ
ممنون ریحان جان ، به امید خدا خیلی زوده زود تمام انتظارات سر میادو خبر خوش مادر شدنت به همه می دی