دخترکمدخترکم، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

برای کسی که وجودش پر از خوبی هاست

جشن تولد یک سالگی بهارم

1393/6/22 23:30
نویسنده : مامان بهار
1,620 بازدید
اشتراک گذاری
تولدت مبارك 
تولدت مبارك عروس كوچولوى ناز مامان 
 
 
                                                   
 
روزگار چرخيد و چرخيد و چرخيد ... تا دوباره ٢١ شهريور تكرار بشه ، هرچند كه اين روز براى من زيباترين روز زندگيمه و دوست داشتم يه عالمه ٢١ شهريور توى يك سال داشته باشم متنظر
اين دفعه تدركات تولدت و از دو، سه هفته قبل شروع كردم تا به همه برنامه هامون برسم ، اما هى دل غافل كه كارا انقدر زيادن كه باز هم محتاج نيرو هاى امدادى مهربونمون شديمقوی ، اول از همه شما رو چهارشنبه ٥ شهريور برديم آتليه ( براى عكس هاى يك سالگى و با كلى درخواست و خواهش قولش و گرفتيم كه عكس هات براى ٢٠ آماده بشه . 
روز قبل از تولد خاله زهره اومد كمكمون و وقتى كه ميخواست بره خانوم دد ددرى رفت بغلش و راضى نشد بياد پايين و با خاله رفتى خونشون مهمونى و بعد از شام پست آوردن منم كلى خوشحال شدم و سريعاً دست به كار شدم تا كاراى باقى مونده رو انجام بدم اما بابايى وقتى اومد خونه و فهميد تو نيستى خيلى ناراحت شدغمناک باورش نميشد كه نيستى و گفت : "دخترم و بوس نكنم تمام خستگى روز به تنم ميمونه " غمگین
حالا خداييش من حق ندارم حسودى بكنم دلخور
( ولى جدايى از حسودى وقتى تو نيستى خونمون خيلى يخ و بى روح ميشه ، انگار تمام گرما و شادى خونه از تو مياد عشق مادرمحبت
 
     
 
شب كه برگشتى خونه خسته بودى و زودى خوابيدى خوابمنم رفتم تو آشپزخونه برا آماده كردن ژله رنگين كمانى كه چه پوستى ازم كند تا آماده بشه کچل، فكر كن ١٢ تا لايه كه برا گرفتن هر كدوم بايد ٣٠ ، ٤٠ دقيقه ايى صبر ميكردم ، خلاصه تا ساعت ٧ صبح  اين ژلهه مارو بيدار نگه داشتخسته ، فاصله زمان هاى بينشم تزيينات خونه رو درست ميكردم 
 
ساعت ٧/٣٠ خوابيدم و شما ساعت ٩ بيدار شدى و انقدر با بابايى سرو صدا كرديد كه منم از تخت اومدم بيرون 
صبحانه خورديم و شما امروز هم رفتى مهمونى ، اين دفعه خونه خاله سميه ، چون نميخواستم خستگى و بد خوابى باعث بشه تو بد اخلاق بشى و تولد بهت خوش نگذره 
 
بابا و شما كه رفتيد نيروهاى امدادى هم رسيدنخندونک ، خاله فاطى و خاله پوران و مهلا جان كه خدا خير زيادى بهشون بده كه اگه به خودم بود حداقل ٣ روزى طول ميكشيد تا همه چى آماده بشه گیج
بقيه ژله ها و سالاد و تزيينات خونه رو هم انجام داديم و ساعت ٦ يعنى يك ساعت قبل از مهمونى كارها تموم شد 
هوراااااااااراضی
 
 
اين يك ساعت و هم صرف اين شد كه آماده بشيم و لباس مهمونى بپوشيم زیبا
دختر يك ساله مامان هم با خاله سميه شاد و سرحال به مهمونيشون تشريف فرما شدن بوس
اولش كه اومدى تو خونه خيلى تعجب كرده بودى و با تعجب همه جا رو نگاه ميكردى ، حق هم داشتى خونه رنگى رنگى شده بود و همه  چى عوض شده بود . 
لباس هات و عوض كرديم و شدى عروس كوچولو ى مامان
 
 
 
اول تولد كلافه شدهگیج بودى آخه همه مانتو و روسرى تنشون بود و تو هم فكر ميكردى ميخوان برن بيرونچشمک و دختر دد ددرى مامان آويزونشون ميشد تا ببرنش دد دد وقتى ميديدى نه از جاشون تكون نميخورن ، ميرفتى آويزون يكى ديگه ميشدى تا اينكه قبول كردى اين لباس ها برا دد ددر نيست و منزل موندگارى و آهنگ ها هم كه شروع شد ديگه سرت گرم شد به قرتى بازى و دد دد يادت رفت جشن
توى كل تولد خانوم بودى عزيزكم محبتو اصلاً گريه نكردى  و بازم ثابت كردى كه مهمون نواز خوبى هستى بوس
 
 

friend - emoticonswallpapers.com

حالا گزارش تصويرى از جشن يك سالگى نفسم  :
 
 
کارت دعوت های رنگین کمونی
 
 
 
پرنسس كوچولوى مامان 
 
 
 
كيك تولدت ، كه از كوك گرفته بوديم و فوق العاده خوشمزه بودخوشمزه
 
 
 
دختری در حال دستبرد زدن به کیکراضی
 
 
 
 
مهمون ويژه تولد ، امير سام خانمحبت
 
 
تزیینات خونه :
تم تولدت رنگین کمانی بود و فوق العاده ار انتخابش راضی بودم ، همه چی تو خونمون رنگی رنگی بودش متنظر 
در یخچال و که باز میکردی یه عالمه خوراکی رنگی خوشمزه فضایه خونه هم که جشن رنگها شده بوده جشن 
همه مهمون ها پیشنهاد دادن بعد از تولد تزیینات و نکنیم و  بذاریم خونه تایه مدت همین شکلی بمونه ( ما هم اطاعت امر کردیم چشمک )
 
 
 
 
 
اینم عکس های 12 ماه زندگیت به شکل ساعت یه دنیا اومدنت و ریسه لباس های نوزادیتبوس
 
 
 
عصرونه : 
شربت هاى رنگى رنگى
 چيپس و ماست
كاپ ميوه 
اسمارتيز هاى رنگى رنگى 
 
 
 
 
 
 
دختری کنار میز گیفت ها و عصرونه جشن
 
 
 
شام : كباب لقمه و جوجه كباب و فينگر فود  
سالاد : سالاد توپى ، سالاد فصل 
دسر : ژله رولى ، ژله رنگين كمانى 
 
 
 
 
 
 
گيفت مهمون هاى عزيزمون :
مجسمه پايه براى عكس 
عكس بهار 
شكلات چوبى رنگين كمانى 
اسمارتيز 
 
میز هدیه های جشن تولدجشن
 
 
تشكر نامه :
تشكر ويژه از بابايى مهربونبوس ، با وجود اينكه خودش آخر شهريور حسابى سرش شلوغ بود اما همه جا و همه جوره ما رو هميارى كردش محبت
تشكر از فرشته هاى مهربونىفرشته كه اسمشون خاله است اما براى بهار مثل مادر زحمت ميكشنمحبت . خاله فاطى ، خاله پوران ، خاله زهره و دختر خاله مهلا كه هم تو درست كردن سالاد و دسرها و فينگر فودها كمك زيادى كرد هم توى تزيينات ( به صورت بسيار فداكارانه ايى فقط يه عالمه بادكنك باد كرد ) و بيشتر تولد هم پشت دوربين عكاسى و فيلم بردارى ميكرد ، دختر خاله عارفه هم عكس هاى قشنگ ميگرفت و در آخر ميزبان مهربون خاله سميه كه چندين بار از بهار ما نگهدارى كردن بوسبوسبوس
ويه دنيا ممنون از همه مهمونامون كه با حضورشون تولد دخترم و گرم و شاد و صميمى كردن و بازكادوهاى قشنگشون ما رو شرمنده خجالت
 
پسندها (2)

نظرات (0)