سه ماهگی
سالگرد يه روز خوب...
واکسن دو ماهگی
صبح با كلى دودلى كه امروز بريم برا واكسن يا فردا با بابايى رفتيم مطب دكتر براى واكسن دوماهگيت ، دوست داشتم بابايى حتماً باشه چون دلم نميومد خودم پاهات و بگيرم ديدن درد كشيدنت براى مامان سخته ، ساعت ١٠ اونجا بوديم و اولش خانوم منشى گفت فقط واكسن هپاتيت و بهت مى زنن و سه گانه چون احتمال تب داره بمونه براى بعد از تعطيلات ( چهارشنبه و پنجشنبه عاشورا و تاسو ست و تعطيله ) اما مامانى انگارى كه اضطراب قبل امتحان داشت و دلش مى خواست هرچى زودتر امتحانش و بده و راحت بشه براى همين به دكتر گفتم اگه ضررى نداره هر دوتاش و با هم بزنيد ، دكتر هم قبول كرد . اول وزنت كرد ٤/٤٥٠ بعد دور سر ٣٩ و قد ٥٦ گفت ظريفى و يه عالمه تقويت كننده به م...
ويژگي هاي شخصيتي دخترك دو ماهه ام
دو ماهگی
یه روز از زندگی من و تو
١٩ آبان 1392 چند روزيه كه مى خنديدى اما بيشتر بى دليل و به در و ديوار و پنجره ، امروز شروع كردى به نق نق ، بغلت كردم و نشوندمت آروم شدى و براى اينكه كمرت و بدنت درد نگيره زمان زيادى نشسته نگهت نمى دارم به خاطر همين زودى خوابوندمت روى تشكچه ات ، دوباره شروع كردى به نق نق ، با عصبانيت بهت گفتم " ااااِ بهاررر" مى دونى تو چه طورى جوابم و دادى با اون دهن بى دندونت يه خنده كشدار بى صدا تحويلم دادى دلم عجيب لرزيد اين اولين بارى بود كه احساس كردم دارى باهام ارتباط بر قرار مى كنى قبلاً كه باهات صحبت مى كردم فقط نگاهم مى كردى و زود خسته مى شدى و روت و بر مى گردوندى ، البته يه كوچولو هم مامان و شرمنده كردى كه داشت دعوات...
منش کوچولوی یک ماهه ام
یک ماهگی
خاطره زایمان
دختركم هيچ علاقه ای به اين دنيا نداشت و با اينكه من از اول شهريور هر لحظه منتظر اومدنش بودم اون توی دل مامانی جا خوش كرده بود . بلاخره ١٨ شهريور (تاریخ زایمان طبیعی سونوگرافی) هم رسيد و هيچ خبری نشد ديگه شروع درد و پاره شدن كيسه آبش برام شده بود آرزو ، يه عالمه خاطره زايمان از تو نت خونده بودم و خودم و همه جوره آماده كرده بودم اما مال من چرا اينجوری بود ؟؟؟ دردها ، گرفتن فاصله بين دردها ، هيجان اومدن نی نی ... نخير هيچيه هيچی نداشتم ١٩ هم گذشت و ديگه صبرم تموم شد ، صبح روز ٢٠ با مامانی رفتيم بيمارستان و نوار حركت های جنين و برداشتيم ( البته من خودم متوجه حركتای نی نی بودم ولي به توصيه دكترم گفتم اين كار...