اولین تجربه سلمونی...
یه دختر داشتیم
با سلام و صلوات بردیمش آرایشگاه مردونه همون جایی که باباییش موهاش و اصلاح میکنه
با کلی خوراکی و قربونت برم و الان تموم میشه و...
و صد البته از ایشون هم یه عالمه گریه و اشک پلوق پلوق ...
آخرسرشم یه پسر تحویل گرفتیم با موهای مرتب و منظم
اینم سندش
و به این نتیجه رسیدیم که پسر میشدی ، چی چی میشدی
پ.پ: برگشتنه دختر عمه بابا رو تو راه دیدیم و شرح ماوقع و براش تعریف کردیم ، که چه پوستی از ما کنده برای چهارتا دونه قیچی به موهاش ، اونم گفت صبر کنید چند سال دیگه هی میاد میگه بابا پول بده میخوام برم آرایشگاه ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی