دخترکمدخترکم، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

برای کسی که وجودش پر از خوبی هاست

واکسن یکسالگی...

1393/6/29 15:21
نویسنده : مامان بهار
620 بازدید
اشتراک گذاری
خوب از اونجايى كه زمان خيلى زود ميگذره ، اين ٦ ماه بدون واكسن هم خيلى تند گذشت غمناکو دوباره مجبور بوديم به تن دختركمون و بديم به اين موجودات ريز موذی مريض كن 
٢١ كه جمعه بود و جشن تولد ، ميخواستيم چهارشنبه هفته بعدش بريم كه ، چون مامان براى پنجشنبه بعد از ساليان سال با دوستاش قرار داشت ، افتاد براى هفته بعدترش
 
شنبه ٢٩ شهريور رفتيم مركز بهداشت ، قد و وزنت و كه چك نكردن ، اولش يه خانومه گفت مگه يكسالش نيست ، خوب ديگه لازم نيست و وقتى من پيگير شدم يكى ديگشون گفت چون اينجا پرونده نداره ما انجام نميديم دلخور
مسخره ها دفعه قبل هم براى واكسن ٦ ماهگى همينجا برده بودمت و پرونده هم نداشتى ، قد و وزنت و چک کرده بودن ، حالا اين دفعه جواب سر بالا ميدادن عصبانی
خلاصه مستقيم رفتيم برا واكسن ، ٢ تا نى نى قبل شما بودن و يه كمى منتظر شديم و نوبت ما كه شد به بابايى گفتن بنشينه رو تخت و تو رو بگيره تو بغلش و دستت و محكم بگيره و به من هم گفتن كه حواست و پرت كنم 
سوزن كه زدن اصلاً عكس العملى نشون ندادى اما وقتى خواست مايع و تزريق كنه گريه ات رفت رو هوا ، ولى مثل هميشه زود آروم شدى 
گفتن كمپرس نيازى نداره ، تب خيلى نادره و ممكنه بعد از ١٠ تا ١٥ روز بعدش علايم مشابه سرماخوردگى داشته باشى 
اومديم خونه و انگار نه انگار كه واكسن زدى ، مثل روزهاى ديگه بودى آرام
تا روز دوشنبه هم همه چيز خوب بود اما دوشنبه غروب تب كردى و آبريزش بينى هم داشتى 
قطره استامينوفن و برات شروع كردم و پاشويه و آب بازى هم به راه افتاد ، در حالت عادى آب بازى خيلى دوست دارى اما وقتى تب دارى و تنت داغه متنفرى كه اب بزنم به تنت شاکی
شبش خيلى بى قرارى كردى و اذيت شدى ، فكر كنم گلوت هم درد ميكرد چون سخت چيزى و غورت ميدادى ، شب خواب بودى و من قطره بهت دادم ، چى كار كردى !!!!! گریهگریهگریه تا نيم ساعت گريه ميكردى و هيچ جوره آروم نميشدى ، حتى شير هم نميخوردى ، تا حالا اينجورى گريه نكرده بودى ، با جيغ و صداى بلند گريه ميكردى ، براى اينكه خواب بابا بهم نريزه من اومدم تو اتاق تو خوابيديم اما تا صبح هر دفعه كه بيدار ميشدى و گريه ميكردى بابا ميومد و بغلت ميكرد ، نازت ميكرد و  پيشمون ميموند تا آروم بشى 
تا صبح ٢ دفعه ديگه هم با گريه بيدار شدى غمگین
 
روز يه شنبه هم تا عصرش تب داشتى و به سختى چيزى و غورت ميدادى  ، چون قرار بود چهارشنبه شب بريم سفر مشهد ، همش خدا خدا ميكردم زودتر خوب بشى و تا سفر حداقل تبت قطع بشه ، كه خدا رو شكر سه شنبه غروب بهتر شدى و تبت هم تا صبح چهارشنبه كاملاً قطع شد
 
توی این عکس پنج روزه هستی و برای تست غربالگری برده بودیمت مرکز بهداشت  
اون روز فکر میکردم همه دنیات آغوش منه بوس
 
 
ودقیقا یکسال بعدش توی همون مرکز بهداشت و روی همون صندلی
اما امروز فهمیدم همه دنیای من آغوش توه محبت
 
پينوشت ١ : فكر ميكردم آسونترين واكسنت باشه اما گول خوردم و شب سختى گذرونديم خسته
 
پينوشت ٢ : يكى از عوارض جانبى واكسن يك سالگيت اين بود كه ، خانومچه ما كه تا امروز خودش داوطلبانه قطره ها ويتاميناش و ميخورد و كلى ملچو ملوچ هم ميكرد ديگه به زور و با كلى گريه بايد بهت بدم ( همش فكر ميكنى قطره استامينوفنه ) منم فعلاً يه مدت همه شون و قطع كردم تا تلخى اون دارو يادت بره 
 
پسندها (2)

نظرات (0)