واکسن یکسالگی...
خوب از اونجايى كه زمان خيلى زود ميگذره ، اين ٦ ماه بدون واكسن هم خيلى تند گذشت و دوباره مجبور بوديم به تن دختركمون و بديم به اين موجودات ريز موذی مريض كن
٢١ كه جمعه بود و جشن تولد ، ميخواستيم چهارشنبه هفته بعدش بريم كه ، چون مامان براى پنجشنبه بعد از ساليان سال با دوستاش قرار داشت ، افتاد براى هفته بعدترش
شنبه ٢٩ شهريور رفتيم مركز بهداشت ، قد و وزنت و كه چك نكردن ، اولش يه خانومه گفت مگه يكسالش نيست ، خوب ديگه لازم نيست و وقتى من پيگير شدم يكى ديگشون گفت چون اينجا پرونده نداره ما انجام نميديم
مسخره ها دفعه قبل هم براى واكسن ٦ ماهگى همينجا برده بودمت و پرونده هم نداشتى ، قد و وزنت و چک کرده بودن ، حالا اين دفعه جواب سر بالا ميدادن
خلاصه مستقيم رفتيم برا واكسن ، ٢ تا نى نى قبل شما بودن و يه كمى منتظر شديم و نوبت ما كه شد به بابايى گفتن بنشينه رو تخت و تو رو بگيره تو بغلش و دستت و محكم بگيره و به من هم گفتن كه حواست و پرت كنم
سوزن كه زدن اصلاً عكس العملى نشون ندادى اما وقتى خواست مايع و تزريق كنه گريه ات رفت رو هوا ، ولى مثل هميشه زود آروم شدى
گفتن كمپرس نيازى نداره ، تب خيلى نادره و ممكنه بعد از ١٠ تا ١٥ روز بعدش علايم مشابه سرماخوردگى داشته باشى
اومديم خونه و انگار نه انگار كه واكسن زدى ، مثل روزهاى ديگه بودى
تا روز دوشنبه هم همه چيز خوب بود اما دوشنبه غروب تب كردى و آبريزش بينى هم داشتى
قطره استامينوفن و برات شروع كردم و پاشويه و آب بازى هم به راه افتاد ، در حالت عادى آب بازى خيلى دوست دارى اما وقتى تب دارى و تنت داغه متنفرى كه اب بزنم به تنت
شبش خيلى بى قرارى كردى و اذيت شدى ، فكر كنم گلوت هم درد ميكرد چون سخت چيزى و غورت ميدادى ، شب خواب بودى و من قطره بهت دادم ، چى كار كردى !!!!! تا نيم ساعت گريه ميكردى و هيچ جوره آروم نميشدى ، حتى شير هم نميخوردى ، تا حالا اينجورى گريه نكرده بودى ، با جيغ و صداى بلند گريه ميكردى ، براى اينكه خواب بابا بهم نريزه من اومدم تو اتاق تو خوابيديم اما تا صبح هر دفعه كه بيدار ميشدى و گريه ميكردى بابا ميومد و بغلت ميكرد ، نازت ميكرد و پيشمون ميموند تا آروم بشى
تا صبح ٢ دفعه ديگه هم با گريه بيدار شدى
روز يه شنبه هم تا عصرش تب داشتى و به سختى چيزى و غورت ميدادى ، چون قرار بود چهارشنبه شب بريم سفر مشهد ، همش خدا خدا ميكردم زودتر خوب بشى و تا سفر حداقل تبت قطع بشه ، كه خدا رو شكر سه شنبه غروب بهتر شدى و تبت هم تا صبح چهارشنبه كاملاً قطع شد
توی این عکس پنج روزه هستی و برای تست غربالگری برده بودیمت مرکز بهداشت
اون روز فکر میکردم همه دنیات آغوش منه
ودقیقا یکسال بعدش توی همون مرکز بهداشت و روی همون صندلی
اما امروز فهمیدم همه دنیای من آغوش توه
پينوشت ١ : فكر ميكردم آسونترين واكسنت باشه اما گول خوردم و شب سختى گذرونديم
پينوشت ٢ : يكى از عوارض جانبى واكسن يك سالگيت اين بود كه ، خانومچه ما كه تا امروز خودش داوطلبانه قطره ها ويتاميناش و ميخورد و كلى ملچو ملوچ هم ميكرد ديگه به زور و با كلى گريه بايد بهت بدم ( همش فكر ميكنى قطره استامينوفنه ) منم فعلاً يه مدت همه شون و قطع كردم تا تلخى اون دارو يادت بره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی